مریم بانو, به جمع وبلاگ نویسها خوش اومدی. خوب, به سلامتی مشکل کوکی هم حل شد و فقط مونده حل مشکل فونت فارسی خواهر کوچیکه تا وبلاگمون حسابی راه بیفته. بتون قول میدم شیفته قلم, یا کیبرد مریم بانو بشید. یکم بگذره و به تایپ فارسی عادت کنه (که من هنوز نکردم) رو دست همه می زنه.
آقا, یکی از این آهنگ های فامیلمون برای من بفرستید دیگه. این
لینک هم برای حسین آقا.
من امروز کمی کنف تشریف دارم. چون کلاس زبانی که می خواستم برم به خاطر کمبود شاگرد تشکیل نشد. حالا ببینیم چه می کنم.
من یک بار 2 سال پیش شروع کردم به خوندن کتاب خاطرات فرح پهلوی کردم, اما به خاطر ضعیف بودن فرانسه, نصف کاره ولش کردم. الان سه هفته ای هست که دوباره شروعش کردم. نزدیک های آخرشم, اما دل و دماغ تموم کردنش رو ندارم. احساس می کنم زنک داره بد جوری به شعورم توهین می کنه. چند وقت بود خوندن کتابهای فارسی هر بار دچار این حسم می کرد (آخریش بود سهم من که توصیه می کنم به هیچ وجه نخونیدش). حالا با بیشتر نویسنده های ایرانی این طور می شم. یک نویسنده ای به اسم مرجانه ساتراپی هست که اینجا خیلی اسم در کرده. بعد از خوندن کتاب (Le soupir) اش, این حس به آدم دست می ده که چی؟ کتاب مال بچه هاست؟ بچه ها ازش قراره چی یاد بگیرند؟ یک ایرانی می دونه که تمام شخصیتها رو جایی قبلا تو داستانهای کودکان ایرانی دیده. اما هیچ جا به مخاطب خارجی این قضیه توضیح داده نمی شه.
خلاصه من چند صباحیه که از کتاب خوندن لذت نمی برم و دلم کتابهای تازه می خواد, نه تکرار مکررات. اگه کتاب خوبی خوندبد, لطفا به منم خبر بدید.
راستی فوتو بلاگ مرجان آپدیت شد. لینکشم اون بقله. فعلا
مرجان