داستانهای سه خواهر

نمی‌خوام بگم زنها باهوش تر و خلاق تر از مردهاند ( چون متاسفانه آمار معتبر بر عکسشو نشون می‌ده، و البته تاکید می‌کنم آمار، یعنی اصلا معنیش این نیست همه مردها از همه زنها باهوش ترند). اما اطمینان دارم وجودشون در دنیای تحقیقات و دانشگاه واقعا لازمه. لازمه که بیاند و با تقسیم قدرت در این محیط، روابط رو عادلانه و شفاف کنند. همین حضور زنها، به تنهایی باعث تغییر شرایط می‌شه و دیگه تمام کنترل دست جامعه سنتی مردان دانشگاهی نخواهد بود و انتخاب ها و تصمیم گیری ها توسط هر دو جنس انجام خواهد شد. تو این چند وقت، با ۲ تا خانوم پروفسور کار درست آشنا شدم (آقایون، نگران سواد و خلاقیت این خانوم ها نباشید چون اگه خانومی به موقعیت اینها که می‌گم رسیده باشه، یعنی از هر آقایی تو این کاربهتره، تعارف هم نداریم). چیزی که در مورد هر دو شون به چشم میاد، حس مسولیت و مراقبته. یعنی مسلما این خانوم ها، واسه این که به اینجایی که الان هستند برسند، صد بار آزمایش شدند، هزار بار جنگ کردند و ثابت کردند برای پستی که دارند، باسواد ترین و مدیر تریند. اما علاوه بر این سواد و مدیریت، حس مسولیت بیشتری نسبت به زیر دستها دارند.

یکی از این خانوم ها رییس آزمایشگاه قبلیمه. استاد راهنمای من تو اون آزمایشگاه یک آقایی بود که زیر دست این خانوم بود و به خونش تشنه. من و یک شاگرد خانوم پرفسور همزمان تز می‌نوشتیم و باید می‌بودید تا قیافه ما رو تو اون مدت می‌دیدید. چیزی که من واقعا حسرتشو می‌خوردم این بود که کارن با این که رییس یک آزمایشگاه گنده و کلی سازمان و مجله بود و مسلما خیلی کمتر از راهنمای من وقت داشت ‌(به قول خودش هفته ای یک بار هم نمیره خونه)، با چنان دقت و مسولیتی تز شاگردش می خوند که عملا نصف فشار و اضطراب تز نوشتن رو می‌گرفت. در عوض استاد من فقط غر میزد و استرس ام رو بیشتر می‌کرد.

اون یکی خانوم، رییس آزمایشگاهی در اطریشه. همونجا که من ۶ ماه پیش می‌خواستم برم اما به خاطر مشکل ویزا نرفتم. اون موقع که پیشنهاد همکاری تو اطریش رو دادم، از رفتار رو راست رییس آزمایشگاه که با توجه تمام پیگیر کارم بود خیلی احساس خوبی داشتم. اما قدرشو واقعا چند ماه بعد دونستم که توسط آقایان پروفسور و دکتر دانشگاه بیل و زوریخ سر کار گذاشته شدم. بماند که کلی از این سر کار گذاشته شدن چیز یاد گرفتم.

قبول که دو تا نمونه هیچ چیزی رو ثابت نمی‌کنه. منم نگفتم که می‌خوام چیزی رو اثبات کنم. فقط تو زندگیم دو تا پرفسور زن دیدم و هر دوشون به طرز عجیبی شبیه به هم، یعنی باسواد، جدی ، روراست و در عین حال مهربون بودند و من بر خلاف اون عده ای فکر می‌کنم که معتقد اند چون خانوم ها راه سخت تری رو واسه به قدرت رسیدن طی می‌کنند، مدیران بی رحم تر یا غیر اخلاقی می‌شوند. بر عکس فکر می‌کنم آقاهایی که تربیت مردسالار شدید تری دارند، تحمل دستور گرفتن از رییس زن رو ندارند و برای مخالفت با حضور زنان در پست های بالا، هر حرف بی پایه ای رو می‌زنند.

مرجان

چهار شنبه برای مصاحبه رفته بودم ام.پا. در سنت گالن. جای جالبی بود. مرکز تحقیقاتی که سه شعبه تو سه شهر مختلف داره و می‌‌شه به راحتی از تجهیزات آزمایشگاهی همشون استفاده کرد.

یک چیزی بین دانشگاه و کمپانیه. کلی دانشجوی دکتری داره و پول پروژه ها شو از صنعت و بودجه دولتی تحقیقات پایه در میاره. این پستی که من ممکنه روش کار کنم درباره بهبود مشخصات مکانیکی موادی است که باشون کلاه خود اسکی، دوچرخه و موتور رو می‌سازند. طبیعی است که باید تا حد ممکن سبک و مقاوم در برابر ضربه و برخورد با لبه های تیز باشه.

اما راهش خیلی وحشتناکه. ۳.۵ ساعت. حتی هفته ای یک بارشم درد داره. من الان تو قطار برگشتم و حوصلم کاملا سر رفته، اما فقط ۴۵ دقیقه از شروع حرکت قطاره گذشته. البته اگه عادت کنم شاید بتونم تو قطار بخوابم. مخصوصا اگه فقط آخر شب ها و صبح های زود برم و بیام.

خوب فعلا باید فکر کنم و اونها هم فکر کنند. ببینیم چی می‌شه.

مرجان