داستانهای سه خواهر
khob salam
man khahar koochikam.fonte farsi ham nadaram.vase hamin majboram felan ba hamin ye karish bokonam.akhe masalan webloge 3 khaharoone o ta halash faghat abji vasati neveshte.abji bozorge ham ke bande khoda 1 sar dare o 1000 soda.ta kei forsat beshe berim khoonashoon o besh begim ke ye hamchin weblogi ham hast...ishalla ke zoodtar tanoore in weblog dagh she.
دفاع کردم. الان دارم از دلهره تلف می شم. از ترس اینکه به موقع کار پیدا نکنیم و مجبور شیم بریم ایران. گرفتاری دیگه اینه که تازه اگه یکیمون کار پیدا کنه معلوم نیست اونیکی هم همونجا کار گیرش بیاد. من باید صبر کنم تا آرش کار پیدا کنه و بعد من تو شهر اون کار پیدا کنم. بر عکسش نمیشه چون کار اون خواهی نخواهی مهمتره. چون من مجبورم تو این یکی دو ساله بچه دار شم و حق و حقوق اداریم کم میشه. چرا مجبورم؟ چون الان 32 سالمه . آهای زنایی که هیچ وقت بچه دار نشدید یا شدید, به نظرتون بچه چقدر مهمه؟ من هنوز مطمین نیستم که دلم بچه می خواد یا نه. از طرفی هم سنم واسه بچه دار شدن داره زیاد می شه و خیلی وقت فکر کردن ندارم.
آقا من چی کنم که حال پیدا کنم واسه تهیه پرزنتیشن دفاع. اصلا دلم نمی خواد روش کار کنم. دفاع این جمعه است. الان منتظر پخته شدن زرشک پلو مرغ ام هستم.
دوشنبه صبح یک مصاحبه واسه کار تو زوریخ دارم که اگه جور شه واسه آیندم خیلی خوبه.
تا ببنیم چی می شه.

مرجان


مشغول تهیه پرزنتیشن جلسه دفاع ام و سرم گرم راس و ریس کردن های تمام کردن.
خیلی حال و حوصله ندارم. فکر کنم افسردگی از ترس بیکار موندن باشه. اوائل جولای یک مصاحبه دارم با یک خانومی که از اکتبر پروفسور می شه. یکی از شانس های اصلیم برای پست-دکتراست. امید وارم تا اون موقع از من بهتر پیدا نکنه

مرجان
first post

خوب. این هم از وبلاگ ما. من تایپ فارسی بلد نیستم. گاهی به خاطر پیدا نکردن یک حرف مجبور می شم کل جمله را بی خیال شم. از طرفی می دونم مریم گلی اصلا این طرز نوشتن رو قبول نداره. اما باید دل رو به دریا زد و نوشت. تا چه پیش آید.

ما سه تا خواهریم که هر کدوم فعلا یک گوشه دنیاست. با هم کلی فرق داریم و کلی شباهت. حرف زدن در باره کارهای روزمره مون ممکنه اصالا برای شما جالب نباشه اما برای خودمون چرا. اصلا واسه همینه که اینجا می نویسیم.

فعلا

مرجان