داستانهای سه خواهر
حسین؟ مطمئنی که نوشته مامانتو درست تایپ کردی؟ دیگه وقتشه یک فایل word باز کنی و کی برد رو فارسی کنی و بگی خودش تایپ کنه. همین طور آبجی کوچیکه و مامانش.
سلام:خیلی وقت بود چیزی ننوشته بودم چون ظاهراً کامپوترایراد داشت و امروز فرصتی شد بعد از مدتها دوباره سری به دنیای مجازی بزنم. شاید خواندن این مطلب برای شما هم جالب باشه! چند روز پیش اتفاق عجیب غریبی افتاد. توی ماشین منتظر نشسته بودم وحواسم به همه جا بود غیر از مقابل که ناگهان دیدم افسر پلیسی دفتر چه جریمه در دست مشغول نوشتن مشخصات ماشینه ! چون در ماه معمولاًده بیست هزارتومن پول بی زبونو فقط ضرف جریمه میکنیم، یه دفعه از جام پریدم و از ماشین پیاده شدم برای اعتراض که پدرجان آخه انصاف هم خوب چیزیه آخه جریمه یه بار دوبار نه اینکه مثل شبح تاریکی سبز میشی ! وبیخود ملت رو جریمه میکنی. اصلاً شوهر من همکار جنابعالی وپدرم هم همینطور که گوشهایش تیز شد و پرسید چه همکاری؟
گفتم بابا رعایت همکارتو بکن با عضبانیت تمام از کوره در رفت که امروز یکی از همین سرهنگها که میگی منو کرم در کمد لوازم شخصی به 20روز اضافه خدمت محکوم کرده اصلاًاز جنسشون بیزارم! وقتی خدمتم تمام شد دمار ازروزگارشون در میارم من هم دیدم این کلکم افاقه نمیکنه و طرف بد زخمی شده . اونم شروع کرد به زمین و زمان بدو بیراه گفتن ودر عین حال جریمه نوشتن از دردیگه وارد شدم پرسیدم تحصیلاتتون چیه ؟
گفت: فوق لیسانس مکانیک دارم وعجالتاًسر چهار راه خلایق روبه دلایل مختلف(نبستنکمربند ایمنی-پارک دوبله-توقف درجای نامناسب و........)جریمه میکنم وازاینکار هم لذت میبرم .چون از هوایی که تنفسمیکنم هم متنفرم خلاصه یک کمی هندوانه زیر بغلش دادم که پدر جان تو ناسلامتی تحصیل کرده ای معنی انصاف وعدالتم نمی فهمی این کورو کچلها هم که در خیابان تردد میکنند یه جور گرفتار و بد بختند نگاه بهرنگ و روشون بکن وببین چقدر در فکر و مشغولند؟ما مثل خواهر تو هم مثل داداش ما خلاصه طرف از مرکب شیطان پیاده شد و بنده هم بعدو کلی تقدیرو تشکر کردم خلاصه از جریمه برای بار چندم نجات یافتم! ولی اونوقتمرتب با خودم کلنجار رفتم که به قول یارو ثقل زمین کجاس؟من در کجای جهان ایستادم؟؟
مهندس فوق لیسانس میکانیک در کسوت افسر پلیس ملتو جریمه میکنهپس افسران پلیس چه مسکنند خدا عالمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


(مریم)
۱ ۲ ۳ ۴ آزمایش می‌کنیم
امروز که از خواب پا شدم، به طرز مشکوک و عجیبی حالم خوب بود. مثل بچه آدم رفتم دستشویی و آمدم ، بدون آن که چیزی برگردانم. بعد هم هرچه منتظر شدم،‌باز خبری نشد. می‌خواستم برم به دکتر زنگ بزنم و بپرسم که نکند بلایی سر لوبیای سحرآمیز آمده که من دیگر حال تهوع ندارم. اما حوالی ۱۲ بود که سر و کله تهوع مداومم پیدا شد و من خیالم از بابت لوبیا تخت.

من همیشه در زندگی آدم کله پوکی بودم. کارهای عجیب و غریب زیاد کردم, جاهای عجیب و غریب زیاد رفتم و دوستهای عجیب و غریب زیاد داشتم. همیشه هم به خاطر همین خودم را دوست داشته ام. اما حالا حساس می‌کنم تجربه بارداری عجیب ترین و زیباترین تجربه من است. این تجربه ایست که تمام مادرهای دنیا، از مادر کوچولوی ۱۲ ساله اتوپیایی تا ملکه ثروتمند پاپ، مدونا تجربه اش کرده اند. از جمله های مسخره ای مثل بهشت زیر پای مادران است، متنفر ام. حتی دوست ندارم کسی روی دست و پنچه نرم کردن من با هرمونها اسم های مسخره بگذارد. فقط دوست دارم آرام بنشینم و رشد ذره ذره اش را نگاه کنم. می‌خواهم از این زمان حداکثر استفاده را ببرم.