با توجه به مسخره بودن وبلاگی که هیچ کس توش ننویسه و هیچ کس هم نتونه بیاد و بخوندش، من اینجا رو باز عمومی کردم.
گاهی فکر میکنم ما ایرانی ها از بچه دار شدن احساس شرم داریم. اینو وقتی یک دوست قدیمی چند شب قبل زنگ زده بود یادم افتاد . اون از مامان شنیده بود که من باردارم و زنگ زده بود تا حال و احوالم رو بپرسه. میگفنت مامانت میگفتند مرجان هم یک کاری دست خودش داده. حالا این جمله ساخت خودش بود یا مامان، فرقی نداره. مهم اینه که من به هیچ وجه فکر نمیکنم که کار دست خودم دادم. من با برنامه و فکر و دلیل تصمیم گرفتم بچه دار شم، از این کارم کاملا راضی ام و خیال دارم حسابی از وجودش لذت ببرم.
یک چیز دیگه ای که ما ازش شرمنده میشیم ، ابراز محبت به همسر در حضور دیگران, حتی پیش بچه هامونه. من و آرش وقتی تو هواپیما ایم و نزدیک تهران میشیم، همیشه به شوخی میگیم خوب دیگه, وارد منطقه ماچ ممنوع شدیم. قبول ندارید این خیلی عجیبه که آدم محبتشو با بوسیدن و نوازش کردن به همسرش نشون نده و بچه ها شو از دیدن ابراز علاقه والدینشون به هم محروم کنه و بعد فکر کنه به بچه هاش داره درس نجابت یا حرمت می ده؟ اونم به بچه هایی که بر خلاف زمان ما، هر چه که اراده کنند در اینترنت میبینند؟
جدا اینکه زن و شوهر همدیگر را تو خونه خودشون و جلوی فامیلاشون بغل نکنند، چه ربطی به اخلاق داره؟من قبلا فکر میکردم این فقط رسم فامیل ماست، اما بعد فهمیدن خیلی فامیل ها اینجورند.
یک غر هم بزنم به آرش، از عصر تا حالا که ۹ شبه نشسته بود پای درست کردن کامپیوتر و درست حالا پا شده. اونوقت قراره ظرف نیم ساعت حموم کنه، ما شام بیرون بخوریم و ۹.۳۰ سینما باشیم. حمومو نمیشه فردا بکنه چون من صبح زود با کارفرمای صنعتیم جلسه دارم. شام هم نمیشه خونه بخوریم چون به خاطر یک سری ماجرا دیروز خرید هفتگی نکردیم.
(الان از سینما اومدیم و به همه اون کاره هم رسیدیم. فیلم پرسپولیس رو دیدیم. عالی بود. )
این نینی بد جوری منو لگد میزنه. همش مشغول پشتک وارو ست. دیروز دکتر یک ساعت زحمت میکشید که جای دستگاه رو واسه صدای قلبش تنظیم کنه، این فرتی قل میخورد و از تنظیم خارج میشد.
اینم از طرف شنبلیله، مرسی مامانی و خاله نازی که دارید واسه من ژاکت میبافید. ایشالا تلافی کنم :)